سخنرانی وزیر محترم امورخارجه جمهوری اسلامی ایران در مجمع دوحه
متن سخنرانی دکتر ظریف در مجمع دوحه
بسم الله الرحمن الرحیم
افتخار بزرگی است امروز در مجمع دوحه حضور دارم. همچنین به دوستان قطری مان هم برای تدارک این گردهمایی جالب توجه تبریک میگویم و از انها برای مهمان نوازی سخاوتمندانه شان تشکر میکنم.
درشرایطی که ما اینجا در قلب غرب اسیا از آرامش و امنیت برخورداریم، منطقه ما از اشفتگی شدیدی رنج میبرد.
من اعتقاد دارم ریشه اصلی بحرانهای چندگانه و مزمنی که ما با انها روبرو هستیم در نوعی اختلال شناختی نهفته است: اختلالی که نه تنها کشورهای منطقه بلکه قدرت های جهانی را نیز مبتلا کرده است. و به همین دلیل است که من فکر میکنم مجامعی همچون این نشست گرانمایه فرصتی بی همتا برای کشف فرضیات و واسازی انگاشتههای ما فراهم می اورند و ما در قالب ان میتوانیم راهی برای خروج از مخمصه کنونی منطقه ای پیدا کنیم.
اولین و مزمن ترین اختلال شناختی همان اتخاذ دیدگاه حاصلجمع صفر در قبال تحولات جهانی است. کم نیستند افرادی که همچنان بر این باورند که حتی در دنیای بهم تنیده ما —که همه چیز از تجارت و محیط زیست تا اطلاعات و حتی عواطف و احساسات ما جهانی شده اند—میتوان با هزینه دیگران منفعت کسب کرد. این افراد میتوانند امنیت را از طریق سلب امنیت همسایگان خود کسب کنند. این طریق هیچگاه به مقصد نرسیده است. و هرگز هم نخواهد رسید. امنیت —درست مانند تغییرات اقلیمی—مرز نمیشناسد.
نابرابری در قدرت، وسعت جغرافیایی، منابع طبیعی و انسانی و امثال آن در میان کشورهای منطقه ما به عواقب فاجعه باری انجامیده است. برخی از کنشگران جهانی به این نابرابریها و رقابت های بی پایان در منطقه به عنوان یک فرصت و در واقع به عنوان بستری مناسب برای گسترش حضور نظامی خود و نیز فروش بیشتر سلاح به تقریبا تمامی طرفین در منطقه نگاه میکنند. اما این حضور بیگانه منجر به بهبود امنیت کنشگران خارجی و منطقه ای نشده و فی الواقع تنها به فجایعی همچون انهدام هواپیمای غیرنظامی ایران توسط ناو وینسنس در سال ۱۳۶۷ (۱۹۸۸) و ظهور افراطگرایی در نتیجه حضور امریکا در عراق و افغانستان انجامیده است—عاقبتی که ما در اوایل سال ۲۰۰۱ آنرا پیش بینی کرده بودیم.
در ارتباط با تجارت اسلحه، کشورهای حوزه خلیج فارس طی سالهای ۲۰۱۴ تا ۲۰۱۸ به اندازه تقریبا یک چهارم کل فروش اسلحه در جهان سلاح وارد کردند که این میزان تقریبا دو برابر میانگین فروش اسلحه در مقایسه با پنج سال پیش از ان است. ایالات متحده، بدون تعجب، فروشنده تمامی این سلاح های کشنده بوده است. اما سوال اصلی این است: آیا این فروش هنگفت اسلحه به این منطقه عوایدی حتی نزدیک به هفت تریلیون دلاری که رییس جمهور ترامپ خودش پذیرفته که از سال 2001 در منطقه ما به هدر داده شده، به ارمغان آورده است؟ منصفانه بگویم که این فقط قدرت های جهانی نیستند که به طور انحصاری از این اختلال شناختی رنج میبرند. متاسفانه همه رنج میبرند.
برخی از بازیگران منطقه ای نابرابریها را به عنوان فرصتی برای استیلای منطقه ای تلقی میکنند. حمله صدام حسین به ایران و کویت و محاصره قطر توسط سعودیها و جنگ در یمن تنها نمونههایی از این خطاهای فاجعه بار در استفاده از فرصت های سوءتعبیر شده برای استیلای منطقه ای است.
و اکثرا در این منطقه، با بهره گیری از انباشت ثروت دلارهای نفتی، معتقدند که همه چیز خریدنی است. یقینا اسلحه—از جمله پیچیده ترین سلاح ها—را میتوان در مقادیر زیاد خریداری کرد. مع الاسف حتی بعضی از سیاست های خارجی را نیز میتوان به بالاترین پیشنهاد دهنده فروخت. اما به راستی آیا امنیت قابل خرید است؟ آیا ثبات منطقه ای را میتوان ابتیاع نمود؟
دوستان گرامی
هیچ یک از ما—و نه تنها جامعه جهانی در کل—از این پارادایم حاکم بهره نبرده است. ما در ایران—بسیار همانند دوستانمان در قطر—اعتقاد داریم که نیازمند یک تغییر اساسی در پارادایم حاکم بر منطقه مان از طریق اصلاح شناخت ها و توجه به لزوم ایجاد یک ترتیبات همکاری و امنیت منطقه ای تحت لوای سازمان ملل هستیم. این البته نکته جدیدی نیست زیرا ما این ترتیبات را از سال 1985 پیشنهاد داده بودیم. پیشنهاد آخر ایران که امسال توسط رییس جمهور روحانی تحت عنوان "پویش صلح هرمز"—یا اختصارا "HOPE"—ارایه شد در راستای تعهد درازمدت ما در ایجاد یک چهارچوب منطقه ای جامع و مانع برای تعامل سازنده است.
این پویش بر پایه تعریف مسولیت و تشریک مساعی برای هر کدام از کشورهای منطقه به منظور برقراری صلح، ثبات و بهروزی برای ملت های منطقه و بهره برداری از آن است و با این فرض طراحی شده که منطقه و کل دنیا در بهره مندی از آزادی کشتیرانی و عبور و مرور دریایی و امنیت انرژی برای همه نفع مشترک و حیاتی دارد.
ما با ارایه این پویش به دنبال تحقق آرزوی دیرینه در ارتقای همبستگی، تفاهم مشترک و روابط و همکاری صلح آمیز و دوستانه میان کشورهای منطقه هستیم تا از تمامیت ارضی، استقلال سیاسی و مرزهای بین المللی تمامیکشورهای منطقه اطمینان حاصل کنیم؛ تا در ریشه کنی تروریسم، افراط گرایی و تنش های قومی همکاری کنیم؛ تا تمامی اختلافات و کشمکش های منطقه ای را از طریق صلح آمیز و ارتقای ارتباطات و هشدار زودهنگام حل و فصل کنیم.
برای دستیابی به این اهداف ما پیشنهاد میکنیم به تمامی اصول مشترک همچون گفت و گو و احترام متقابل بر پایه مساوات و برابری، احترام به حاکمیت یکدیگر، عدم تهدید یا استفاده از زور و نیز عدم تخاصم و عدم دخالت در امور داخلی یا خارجی یکدیگر پایبند باشیم.
ما در ایران بر این باوریم که یک دیدگاه منطقه ای جدید میبایست نتیجه مشورت های جمعی ما باشد. رییس جمهور روحانی در این زمینه افکار اولیه ما را با تمامی رهبران کشورهای حاشیه خلیج فارس به اشتراک گذاشته و از آنها دعوت کرده است با ارایه نظرات و پیشنهادات خود به غنای این ابتکار کمک کرده و در اجرای آن شرکت کنند. ما میبایست از نشست هایی همچون مجمع دوحه برای تبادل نظر جمعی در خصوص این اصول و تدوین یک نقشه راه استفاده کنیم. ما میتوانیم طیفی گسترده از حوزههای همکاری از امنیت انرژی تا کنترل تسلیحات، سیستم های هشدار زودهنگام و ایجاد یک منطقه عاری از سلاح های کشتارجمعی ترسیم کنیم. ما میتوانیم اقدامات اعتمادسازی در حوزههای گوناگون از مدیریت آب تا ایمنی هسته ای یا حتی تماس ها و دیدار های نظامیپیشنهاد کنیم و بر سر اجرای آن به توافق برسیم. ما میتوانیم این فرایند را با انعقاد یک پیمان جامع عدم تخاصم و عدم مداخله میان کشورهای حوزه هرمز شروع کنیم و تلاش هایمان در این راستا را به نتیجه برسانیم. ما قادریم ستاد هایی مشترک به منظور اجرای اقدامات عملی در جهت گسترش همکاری ایجاد کنیم. ما میبایست بخش های خصوصی و دانشگاهی مان را در طراحی و اجرای این ایدهها شرکت دهیم.
دوستان گرامی
درحالیکه بسیاری میتوانند استدلال کنند که تغییر پارادایم بر پایه همکاری و اعتماد سازی شاید چندان واقع بینانه نباشد، اما آنها قادر نیستند ویژگیهای پارادایم سیاست واقع گرایانه که طی چهار دهه گذشته بارها امتحان و به شسکت انجامیده است را چندان تشریح کنند.
البته یک نکته قابل توجه نیز وجود دارد. همانند توافق هسته ای برجام، هیچ ایده خوبی را نمیتوان توسط تنها یک طرف پیگیری کرد و هیچ توافقنامه ای را نمیتوان به تنهایی توسط یکی از طرفین اجرا کرد. رفتار کوته بینانه مسری است. همه میتوانستند از تغییر پارادایمیکه برجام وعده داده بود—به عنوان یک پایه و نه سقف—بهره بگیرند؛ اما نمیتوان تنها از یکی از طرفین انتظار همکاری داشت درحالیکه دیگران مسیری در جهت مخالف را میپیمایند.
ما فرصتی در مقابل خود داریم تا سرانجام و به طور قاطع مسیرمان را تغییر دهیم و این تغییر مسیر در راستای بهبود زندگی و برای نسل آینده ما باشد.ما باید این فرصت را غنیمت شمرده و با تمام توان در مسیر اجرای آن گام برداریم.
از توجه شما سپاسگزارم.